- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطر تو را بهشت زد و جـاودانه شد جـبـریل هم که خـادم این آسـتـانـه شد مقـصـودِ از خـلـق همه مـاسـوا تـویی عـالـم برای گـردش دورت بـهـانه شد ای مـادر حـسین، به طُـفـیل وجـود تو نعمات حق، به سوی خلایق روانه شد لعنت دهم به جبت وبه طاغوت هر نفس دوزخ برای دشـمـن تو در زبـانـه شد در پشت درب خانه تو مسجدالنبی ست محـراب و منبر پـدرت درب خانه شد ما مـؤمـن ولایت و عـرفـان تو شـدیـم در بین خلـق، حُبّ تو ما را نشانه شد ای پــاره تـن نـبـی و کـفـو مـرتـضـی تدفـین جسم تو ز چه رو مخـفـیانه شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا اگر به صورت کـامل بیان شود زیـر و زبـر تمـام زمـین و زمـان شود گرچه خودش به پای علی پیر شد ولی یک جلوهاش بس است که عالم جوان شود اصلا خـدا حـکـم نـمـوده بـه عـالـمـیـن هر آنچه خواست حضرت زهرا همان شود دنیا ندیـده است به خود این چـنین زنی این جایگـاه اوست که صدر زنان شود زهرا همان گلیست که در بین طالعش دست قـضا نوشته که صید خسان شود در حـیرتم چگـونه قـد و قـامتـش خمید سروی چنین روان که نباید کمان شود در حـیـرتـم چـرا که نـدیـدیم تا به حال حـین بـهـار نـوبت فـصـل خـزان شـود اسرار روضهاش به خدا میشود عیان فردا که عصر دولت صاحب زمان شود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حالیکه داری حال دوران پیمبر نیست از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست ای لیلهالقدری که عمرت لیلةالقدر است انگـار زنده ماندنت دیگـر مقـدر نیست با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست یک پلک تو از ضربۀ سیلی ورم کرده انـدازۀ چـشـمان تو با هم بـرابـر نیست حوریه با برگ گـلی مجـروح میگردد اصلاً نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست در را شکستند و به پهلوی تو کـوبیدند باور کنم اینها تقاص فتح خـیبر نیست؟ یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دختر است و کوثر است و همسر است و مادر است فاطمه، ریحانه، مرضیه، شفیع محشر است دستهایش در دعا خالی نـمیماند ولی از ردِ دستی رخ این یاس چون نیلوفر است نور پیش از آدم است و جلوهاش باغ بهشت وای من انسیه الحـورا میان بستر است این که از پیراهنش آلاله میریزد زمین رونق بـاغ رسالت دخـتر پیغـمبر است با دعای فاطمه این شهر حالش خوب بود سهم زهرا هم از اینها شعله و میخ در است از عذاب زخم خود بر لب ندارد شکوهای آههای فاطمه بر حال و روز حیدر است محسنش از دست رفت اما نگاه فـاطمه سمت گودال و گلوی غرق خون اصغر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فاش شد بر عاشقان از «ذکرکم فی الذاکرین« حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بـردن نـام تو باید با وضـو باشـد یـقـین آری آری فـرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از آخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا آخِـرین عـشق تو شرط قـبول انـبـیای مُـرسلـین چـادرت حـبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضهای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کنها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین ذرّه ای از شأن تو در روز محشر این بود ناقـه باشد مـال تو پـادرد مال حاضرین سهـم تو شلاق شد ویل لقـوم الظالـمـین صبر کرد اما علی! بَشَّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کـوثـر نشـسته در شرار کـافرین عدهای طعنه زدند و عدهای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چـشم ناظرین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـکر که سـرمایهام محبتِ زهـراست روضه اگر آمدم به دعـوتِ زهراست شـاغـلِ در دسـتـگـاهِ فـاطـمـه هـسـتـم منصبِ من نوکری و خدمت زهراست
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
تـوان واژه کجـا و مـدیـح گـفـتـن او؟ قلم، قـناری گـنگیست در سرودن او چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید کـلیـد گـلـشن فردوس را به گردن او چه همسری، که برای علی به حظّ حضور طـلـوع بـاور مـعـراج داشت دیدن او چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا حـریـم مـدرسـۀ کـربـلاسـت دامـن او بـمیـرم آن همه احـسـاس بیتـعـلق را که بـار پـیـرهـنی را نـمیکِـشد تن او دمیکه فـاطـمه تـسبـیح گـریه بردارد پـیام میچکـد از چـلچـراغ شـیون او از آن، ز دیدۀ ما در حجاب خواهد ماند که چـشـم را نـزنـد آفــتـاب مـدفـن او
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
با ورودت خانۀ سـاقی چه زیباتر شده چـشـمهای پنـجتـن انـگـار بیـنـاتر شده نام زینب بیگمان زیبندهات باشد عزیز ذکر والایت را بنـازم بـاز والاتر شده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
ای آرزوی عـشـق، تـمـنـا کـنـم تـو را در شـاه بیت عـاطـفـه انـشـا کـنم تو را پـرسـند اگر تـجـلی حُـسن تو را ز من بـا آفـتــاب و آیـنـه مـعـنــا کـنـم تـو را تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خـواهم به آه و ندبه که افـشا کنم تو را وقـتـی اسـیـر غـربـت دنـیـایـی خــودم در کـنـج دل بگـردم و پـیـدا کنم تو را شـرمـنـدهام که در اثــر روسـیــاهــیــم خـیـمهنشین خـلـوت صـحـرا کنم تو را «این دیـده نیـست قـابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تـمـاشـا کنم تو را» تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عـالـمین شد حـیـدر که بوده زینت هـسـتی عـبادتش زینب ز عـرش آمده گـردیـده زیـنـتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغـوش پنج حجت حق مهد عـصمـتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خـوانـدند صـابـرین، جبل استـقـامـتـش جـبـریـل خـاکــبـوس اتــاق جــلالـتـش روح الــقـدس مــلازم روح قــداسـتـش جـایی برای عـالـم دیگـر نـمـانده است آنجا که هست زینب و علم و فـقاهـتش هرجا سخـن به یاد حـسین است لاجرم آیـد کـلام زینب و عـشـق و مـحـبـتـش چشمی به سمت سایۀ او هم نرفته است سوگـند میخـورم به حـیـا و نـجـابتـش زیبا سـروده شاعـر دلـدادهای که گفت: «زینب عفیفهای است که در راه عفتش» «عـبـاس میدهد نخ معـجـر نمیدهد» جز مصطفی که نام علی بیوضو نگفت تفـسـیر نـام او احـدی مو به مـو نگفت تفصیل شأن زینب کبری نگفـتنی است چون عارفی که قـصه رازِمگـو نگفت از چهار سالـگی غـم زینب شروع شد دنـیا به جز حـدیث جـدایی به او نگفت میخواست از حکایت محسن کند سوال آمد مـیـان حـنجـره بـغـض گـلو نگـفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: «میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت» «زن را کسی مقـابل شـوهر نمیزند» وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایهگستر است او ابر رحـمت است به دریـای کـربـلا مائیم قطرهای که به دریـا شناور است در مـاجـرای زنـدگی زیـنب و حـسـین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است باشد شفای شاعر دلخـسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است «احکام ارث در همهجا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امـتـیاز در خـور زیـنب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است» جـانها فـدای زینب و قـلب صبـور او از صبر و از غریبی او دیدهها تر است زینب چـه دیـد روز دهـم بـین قـتـلگـاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینهای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است «والشمرُ جالسُ؛ نفس مادرش گرفت»
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
اشکیم و میچکـیم به پـای شما فقط تـقـدیـم مـیشـویـم برای شـمـا فـقـط خـوابـیم و بیمحـبـتـتان پا نمیشویم بیشـور عـشـق آدم دنـیـا نمیشـویم ای سرو سربلـند گـلـسـتان اهل بیت ای تا ابد فـروغ شـبـسـتان اهل بیت دنـیا نـدیـده از تو کسی سـرفـرازتر از هرچه جز خدای جهان بینیازتر جز مادری که بوده ز دنیا بزرگتر فضل تو از تمـامی زنها بزرگتر ای آفتاب سر زده از صبح خـانهات حُبُّ الحسین، مشق شب عاشقانهات رنگ خداست تاب و تب زندگانیات وقف حسین گـشـته تـمام جـوانیات ای قـلب بیقـرار، قـرار دل حـسین نقش دل تو نقـش و نگـار دل حسین زینب شدی که زینت مولای ما شوی فتوای سرخ و مرجع والای ما شوی نوکر شدیم و خاک قـدمهای زیـنـبیم ما سـربـلـند خـطبۀ غـوغـای زینـبیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
نوشـتم زینت بابا نوشتی زینب کـبـری نوشتم ثـانی زهـرا نوشتی زینب کبری نوشتم عشق پیغبر نوشتم کوثری دیگر نوشتم برتر از حوّا نوشتی زینب کبری نوشتم سـورۀ انسان نوشتم نور بیپایان نوشتم عالی اعـلا نوشتی زینب کـبری نوشتم مظهر عصمت نوشتم حیدری خصلت نوشتم پنج تن یکجا نوشتی زینب کبری نوشتم درس دین داری نوشتم تا ابد جاری نوشتم سر عاشورا نوشتی زینب کبری نوشتم خطبهاش طوفان نوشتم اسوۀ ایمان نوشتم قـادر یـکـتا نـوشتی زینب کبری نوشتم پاکی زمـزم نـوشتم حـافظ مـریم نوشتم هستی سـقـا نوشتی زینب کبری نوشتم عالمه هست و نوشتم فاضله هست و نوشتم صبر را معنا نوشتی زینب کبری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
وقتی شراب ناب در میخانهها جور است پس میـکـده تنها پناهِ عبد مخـمور است آنـکـه گــدای خــانــۀ مـولای مـا بـاشـد در آسمانها و زمین محبوب و مشهور است ای حضرت خورشید، تو نورُ علی نوری بـایـد بـیـامــوزم بـرای تـو ســرودن را نـذر قـدمهایت کـنم هم جان و هم تن را مانـند زهـرا عـصـمت پـروردگاری تو شـاگـردِ مـمـتـاز یـلِ دُلـدُل سـواری تـو ای وای از وقتی که چادر بر کمر داری سنگ محک در باب ایمان میشود زینب تفـسیر مـوضوعی قـرآن میشود زینب مادر سفارش کرد که در روز عاشورا جانت حسین در خون غلطان میشود زینب مادر سفارش کرد که در روز عاشورا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
در شبِ میلاد میگویم که غوغا زینب است آمده نوری که میگویند او را زینب است آنکه باشد عینِ مولا مثلِ مولا زینب است بال و پر را باز کن تا خانۀ حیدر رویم از سرای خـویشتن تا وادی دلـبر رویم آیـنه در آیـنه تـندیسِ زهـرا زینب است ای دلِ خسته برو بیت الولا بیـتوته کن در میانِ خـانـۀ شـیـرِ خـدا بـیـتـوته کن باعثِ شادابی این جمعِ زیبا زینب است ابتدائا عـالـمی را زد به هم با گـریهاش سینۀ صدّیقه شد پُر همّ و غم با گریهاش آشکارا شد به عالم اُمِّ غمها زینب است گریهاش تبدیل شد بر خنده در آغوشِ یار مات و مبهوت است چشمانش به رخسارِ نگار پس حسین عشق ست و عاشق بهرِ آقا زینب است ای حسینی ها! شبِ میلادِ فخر المصطفاست در شباهت گـفـتهاند آئیـنۀ شـیر خداست آن کسی که دینِ حق را کرده احیا زینب است عاجزم از گفـتنِ مدح و ثنایش عاشـقان من کی ام تا که سُرایم از برایش عاشقان عصمتِ صغرای حق بانوی عظما زینب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
کـنار زد چـو سـپـیـده سـیـاهی شب را گرفت مهرِدل افـروزِمهـر، کـوکب را فـرشـتـهها هـمه بر هم نـویـد میدادنـد به کوچه کوچۀ دل، نور، جلوهها میکرد برای دیدن گل، اشک، کوچه وا میکرد رسـیده آنکه به والله عـصمت الله است بیا که درک شـود لذت حـضور حسین بیا که با تو شود جُفت، بزم جور حسین «کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن تو کوه صبر و وقـاری و هـمتی زینب تو معـدن کـرم و روح رحـمـتی زینب بـزن شـرر به دل دشـمـنت به یـکـباره خطابههای تو از حرف مهتران، خوشتر شمیم عطر تو از سدرۀ جنان، خوشتر تـوقـعـات گـداهـای سـفـرهات بـالاسـت تو یـادگـار عـلی؛ سیـنه سوز فاطـمهای به عـلم عالـم امکان تویی که عـالمهای فرات خون شده هر چشم کربلای حسین چه سنگها که شکـسـتـند در پی قـدمت چه داغهـا که نـشـسـتـنـد بـر دل الـمت نـشـسـته در دل خون، پارۀ مـفـاتـیحت چو تـیغها به گـلوگـاه زخـم، رو کردند ز خون پاک حسینت همه وضو کردند نگـینِ روشـنِ انـگـشـتـر تو را بـردنـد سری بلند شد از نی، تو را نظاره گرفت دمی که سنگ حرامی تو را اشاره گرفت اگرچه بر سر نیزه حـسین اقـامت کرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
السلام ای دخـتر سلطان دین السلام ای زینت عرش برین السـلام ای تـالـی خـیـرالنـسا الـسـلام ای جـلـوۀ اهل کـسـا السلام ای دخـتر حـبل المتین وارث حـلـم امـیـرالـمـؤمـنین السلام ای بـانوی مرد آفـرین گفته بر صبرت خدایت آفرین رخصتی ده تا بگویم شرح تو فرصتی ده تا بگـویم مدح تو مدح تو فوق بیان و درک ماست مدح تو کار خدای ماسواست ای امیرالمـؤمنین حـیران تو حضرت روح الامین دربان تو انـبـیـا و اولـیــا پـابـسـت تـو گـریـه مـاه مـحـرم دسـت تو عـالـم و آدم گـدای خـوان تو ما همه شـرمـنـده احـسـان تو ای سراپا عصمت و عزّ و وقار حضرت صدیقه را آئیـنهدار ای فـدای ذکر یـا رب یا ربت ای ملائک عاشق اشک شبت از تو خواهش میکند خون خدا در نماز شب کـنی او را دعا ذوالـفـقار حـیدری در کام تو کوفه با تیغ سخن شد رام تو تو حسین بن عـلی را یاوری کشـتـی نـوح خـدا را لنگری ای که نامت ذکر هر روز و شب است ای خدا فرموده نامت زینب است ای فـدای نـام تو عـالـم هـمـه تو حسینی یا حسن یا فـاطمه بعد زهرا بر زنان سرور تویی بر حسین بن علی مادر تویی بعد زهرا دیدهای رنج و محن گریه کردی بحر مادر چون حسن بعد زهرا دیدهای شق القـمـر بستهای با معجرت فـرق پدر بـعـد زهـرا دیـدهای داغ پدر بعد زهرا دیدهای لخت جگر بعد مـادر دیـدهای رنج و بلا با برادر بودهای کـرب و بلا پیکر صد چاک اکـبر دیدهای ای بمیرم ذبح اصغر دیدهای دیدهای خون خدا مضطر شده دیدهای سبط نـبی بی سر شده آمدی از خیمهها با چشم زار زینبا کردی عبور از نیزه زار آمدی در قتـلگه با اشک و آه دیدهای تو پیکر صد چاک شاه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
امـشـبم شـورعجـیـبی در سـر است شور و مستی در سرم سرتاسر است دف بـزن این بـاده مـسـتیآور است در جهـان بـرپـاست غـوغـایی دگر مـیشــود تـعــبـیـر رویــایـی دگــر با گـلاب و می، زمیـن را تر کـنـید کوی و برزن را پُـر از زیـور کنید زینـت شـیـرِخــدا، حــق را سـتـون مـثـل او عــالــم نــدیــده تـا کـنــون ذولــفـقـار خـطـبــهاش دم دار بــود خـون مـولا در رگـش بـسـیـار بـود نـه کـسـی چـون او نــمـیآیـد دگــر آن جگـرداری که شد خـونین جگر چــادرش بـا عـرش پـهـلـو مـیزنـد آبــــرو دائـــم به او رو مـــیزنـــد ذکر هرشیری که در تاب و تب است ذکر هرشیری که حیدر مذهب است برده از من روز و شب دیوانه وار بـیـتـی از عــمـان سـامــانـی قــرار گـرچـه بـا ســربـنـد یـا زیـنـب مـدد هـر پــرسـتـاری سـرآمـد مـیشــود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تـا که یـاد غـم هـجـر پـدرش میافـتـاد سخـتی راه سـفـر از نـظـرش میافـتاد تب که میکرد ز تاب و تب زهرا میسوخت گریه میکرد و چنین پلک ترش میافتاد تا که ضجّه به نـماز شب زینب میزد از نماز شب و اشک سحـرش میافتاد دور او یـکـسـره بــودنـد بـرادرهـایـش گرچه در کوچه و برزن گذرش میافتاد کـوفـه و صحـنـۀ بازار مجـسـم میشـد هر زمان شاخه گلی دور و برش میافتاد یاد سرنیـزه و آن محمل خونی میکرد حرف دوری بـرادر، ز سرش میافتاد روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی که به زانـو به دو پای پـسرش میافتاد عـمه آمـد که کـمک حـال بـرادر بـاشد ولی افسوس شرر بر جگـرش میافتاد حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت تا که میگـفت عـلی را نبـرش میافتاد یکطرف از بدنش را ز زمین بر میداشت نه نمیشد! دو سه جای دگرش میافتاد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
رسید از شهر قم، آوایِ غم از داغِ معصومه چکید اشک از دو چشمم دم به دم از داغِ معصومه پریشانحال رخت مشکی آورده ست و پوشیدهست تنِ ایوانِ آئـینه، حرم از داغِ معصومه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از وفات
هرچه میخواهم میسر میشود، دیدار نَه هرچه دنبال وصالم، میشود تکرار نه شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال هرچه میگردم تو اینجا نیستی اِنگار نه روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم تابِ مانـدن هـست اما بیوجـود یـار نه خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتادهام دخـترِ مردِ کلـیم، از طـور دور افتادهام میروم ایکاش میشد این دل از تو با خبر وقت رفتن نیست پیـشم دلبر لـیلای من ساحل خشکیدهای شد این دل دریای من منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومهام دختـرم اما ندیـدم من سـری از تن جدا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
در خلـوت دل گـم شدم امشب دوباره دلـتـنگ یـاس قـم شدم امشب دوبـاره پـرواز کـردم تـا حـرم مـثـل کـبـوتـر با اشک چـشمانم زدم آن خانه را در زانـو زدم در گـوشـۀ آئـیـنــه خــانــه دادم سـلامـی محـضـر او عـاشـقـانـه گـفـتـم سـلام از راه دوری آمـدم مـن دیـدم که تـو لـبـریـز نـوری آمـدم من وقـتی که بـابـایت به تو گـفـتـه فـداها باید دگـر با تو چه گـویـند این گـداها ای خـواهر آقـای خـوب و مـهـربـانم بنـد آمـده در محـضـرت دیگـر زبانم قـم با حـضور تـو دیـار اهـلبیت است معـصوم فرموده مـزار اهلـبیت است جـنّات حق واجـب شـود بر زائـر تو مضمون فراوان دارد اینجا شاعر تو فیضیه فیض از محضرت یک عمر بردهست ای خوش به حال آنکه با عشق تو مردهست خـاک مـزارت را گـذارم روی دیــده از تو به ما قـبل از ولادت هم رسیده بـایـد بـگـویـم آفــریـن بـر مـردم قـــم حق تو در این شهـر نـورانی نشد گم اینجا فقط حرف از ادای احترام است فرق زیادی بین قـم با شهر شام است برعکس شام اینجا فقط گل شد نثارت بـودنـد مـردم عــاشـقــانـه بـیــقــرات در قـم نـدیـدی از کـسی آزار هرگـز اینجـا نـرفـتی بـر سـر بـازار هـرگـز تجـلـیل شد بسـیار در قـم از مـقـامت دادنـد بـا تـعــظـیـم اهـل قـم سـلامـت در خانهای از شیعیان مهمان شدی تو در پـیکـر قـم تا قـیامت جان شدی تو تـنهـا غـمت این شد برادر را نـدیـدی بار فـراقش را به دوش خود کـشیدی حالا گریز روضه بر شاهی شهید است حرف از شراب و تشت در بزم یزید است آنجا که یک نامرد پیش چـشم خواهر با خـیزران میزد به لـبهای بـرادر زینب که صبرش شد زبان زد بین افلاک در این مصیبت زد گریبان خودش چاک این روضهها از زندگی کردهست سیرم ایکاش روزی در همین روضه بمیرم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
مظـهـر حُجب و حیا فاطمۀ معصومه گـوهـر کـشور ما فـاطـمۀ معـصـومه فـاطـمه نام تو و زِینِ اَبی بیبی جـان »فَلَهُ الجَنهَ»هرآنکس که تو را »زارَبِقُم» حــرمـت خـانـۀ امـیــد تــمــام مــردم زمزم از حوض حیاط حرمت میجوشد گرد شمـع تو زدن حـلـقه تـمـام علـما خـاک بـوسی شـما فـیض مـدام عـلـما شأن تو چیست »فَداها» به توگفته معصوم بهـترین عـبد خـدایی و سراپا تـوحـید به مقـامت نـرسد درک بشر بیتـردید کـردی آبـاد دل خـشک کـویرم را تو هرکه بر روی لبـش نـام تو دائم دارد نظر لطف به او حـضرت کاظم دارد هرکسی درحرمت ذکر رضاجان بُرده کـربلا بُرده مرا شـاه خـراسان هربار شدهام عـازم مشـهـد به دعـایت بسیار »حوض سلطان»شدم از بسکه نمکگیر توأم باز هم فاطـمه و حال خراب و بسـتر گرچه از درد شب و روز شده چشمش تر یاد زهراست اگر گریۀ او جانکاه است
: امتیاز
|